سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یک تناقض/ (شنبه 83/8/16 ساعت 3:51 عصر)

سلام.همگی خوب هستید؟امید وارم که حال همه ی شما خوب باشه.یه مسئله ی جالب امروز خواستم براتون مطرح کنم.یک مسئله ای که شرط قضیه درسته اما حکم اون منطقا درست از آب در نمیاد.این مسئله رو حدود یه ماه پیش از کتابی به نام 101 مسئله ی فلسفی خوندم.و از همه ی مسائل دیگه ای که در کتاب مطرح کرده بود جالب تر و فکر برانگیز تر بود.خوب مسئله رو براتون در قالب یه داستان اینجا می گم:

صبح یک روز آفتابی در شهر هیاهویی به پا می شود.درست هست.روز محاکمه ی آقای ایکس یکی از تبه کار ترین افراد شهر است.او به این اتهام دارد که تا به حال با دروغ هایش سر بسیاری از افراد شهر را کلاه گذاشته است.مردم فکر می کنند که او توان بیان حتی یک جمله ی راست را هم ندارد.قاضی که قصدش زندانی کردن او به مدت بیست سال هست ابتکاری به خرج می دهد تا این ادعا بر او و تمام مردم شهر اثبات شود که آیا او واقعا توان راست گفتن و بیان حقیقت را ندارد یا خیر.برای همین حکم دادگاه اینچنین بیان می شود:«آقای ایکس متهم به موارد ذکر شده در جلسه ی دادگاه ، محکوم به اعدام می شود.و البته این پایان حکم دادگاه نیست.در صورتی که در روز اعدام این متهم تنها یک حقیقت را بیان دارد مجازات او به بیست سال حبس کاهش میابد.»  به این صورت قاضی با یک تیر دو نشان می زند .اگر آقای ایکس حقیقتی را بگوید آنگاه به همان بیست سال حبس مد نظر قاضی محکوم و در صورتی که این بار هم باز دروغ بگوید همان بهتر که اعدام شود.(البته این جریان برای چند قرن پیش است.وگرنه در این دوران کسی که به این اتهامات اعدام نمی شود. به استثناء کشور ما البته)

خلاصه این که آن روز می گذرد و حدود یک هفته ی بعد روز اجرای حکم فرا می رسد.آقای ایکس رو به میدان شهر می برند .جایی که جمعیت بسیاری تجمع کرده اند تا ببینند سرنوشت این مجرم باالفطره چه خواهد شد.جلاد طناب دار را سفت و آماده برای دار زدن می کند.آن گاه دستیار جلاد حکم قاضی را بلند برای مردم می خواند.هیاهویی بر پا می شود.جلاد به آقای ایکس می گوید که« آن جمله ای را که ادعا می کنی راست است به من نشان بده .اگر راست بود تو اعدام نمی شوی و از این جا به زندان خواهی رفت و بیست سال در آنجا گذر می کنی که به احتمال زیاد در همان جا خواهی مرد.و اگر ادعا و جمله ی تو دروغ بود همین جا به چوبه ی دارت می کشم.»آقای ایکس  پوزخندی تمسخر آمیز می زند.تکه کاغذی را از جیبش در می آورد و به جلاد نشان می دهد.جلاد آن را می گیرد و می خواند.ناگهان جلاد در کمال ناباوری فریادی می زند ، آن کاغذ را پاره می کند و به دستیارش دستور می دهد که بند را باز کند و آقای ایکس را آزاد کند!!!  

حالا به نظر شما آقای ایکس چه جمله ای را در آن کاغذ نوشته بود که موجب آزادی وی شد؟اگه دلتون می خواد که نظر بدید دلیل اینکه جلاد این کار را هم کرد حتما بگید.

اینجا از آقای مدیر هم تشکر می کنم که قالب من رو دوباره عوض کرد.خیلی ممنون  و این که می گویید بعضی از نوشته ها رو نمایش ندهم چه طوری هست؟اینجا هر مطلب رو یا می شه ویرایش کرد یا اینکه حذف کرد.منظورتون اینه که شاید آن ها رو حذف کنم؟

خوب همگی موفق باشید...درج شکلک... 

 





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 60 بازدید
    بازدید دیروز: 4
    کل بازدیدها: 240594 بازدید
  • درباره من

  • کمی نوازشم کن
    سیاوش
    به قول یک عزیزی منم یک آدم معمولی که تو همین کره ی خاکی و توی همین ایران زمین سرزمین خشکی ها که مدت هاست چراغ علم و شکوهش خاموش گشته بدنیا آمدم.به هر حال به قول شاعر تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم.هنوز خیلی راه مونده که نپیمودم.می خوام در آینده برم سفر.سفری دور که از اینجا کیلومتر ها فاصله داشته باشه.و اونجا بر خودم بیفزایم.اینو که به یکی گفتم گفت آرزو بر جوانان عیب نیست.
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • داستان های من
    می اندیشم پس هستم
    سیاوش قمیشی
    خسرو شکیبایی آلپاچینوی ایران
    تندیس
    همای سعادت
    e-com
    آخرین درد...
    بهارانه
    کلاغ-سایت ادبیات و فلسفه
    این هم از مدیر خان
    روهام
    سیاوشون
    ستاره ی صبح
    سیاورشان
    نوشته بر باد
    وبلاگ آموزشی . خبری پرمحتوا
    انجمن وبلاگ نویسان پارسی بلاگ
    وب سایت سرو
    ترانه ها وجملات عاشقانه
    سایت فرهنگی هنری ادبی سرو
    NooshI [Nooshi va Jojeha]

    شایا
    دلتا
    آرمان
    تندیس تنهایی
    مسافری از هند
    *ابراهیم نبوی*
    *سردبیر خودم*
    زهرا
    *وب نوشت ابطحی*
    بخش فارسی بی بی سی
    زن نوشت
    ترزا
    دست نوشته های یک پشت کنکوری
    گلناز
    بیا بگشای در بگشای دل تنگم
    مسافری از هند
    مسافری از هند
    آبدارچی پارسی بلاگ
    همسفر تنها
    همسفر تنها
    کردستان
    همسفر مهتاب
    *p30download*

    ابرک قله نشین
    خفن سرا
    دلتا
    رهگذر تنهای دهکده
    *سه کشک*
    *ملیحه*
    ذهن سیال
    nazanin studio
    زمزمه های تنهایی
    نقطه ته خط
    الپر
    دنیای کوچک من
    شب مهتابی
    شرتو
    مشتی نور سرد
    آدم و حوا
    کسوف
    ایزد بانو
    اینجا وبلاگ صورتک است.
    چیزی میان دو فریم
    مادر سپید
    مادر سپید
    تابستانه
    بهار
    بیا و برگرد
    سینا
    ستاره صبح
    جمع نوشت
    کامپیوتر
    آموزش و دانلود مصطفی
    میخانه